حزب در انديشه اسلامي به گروهي از انسانها اطلاق ميشود كه داراي انسجام و تشكّل بوده و در راستاي تأمين مصالح مادي و معنوي تلاش مي كنند و يا در جهت تأمين سعادت و ارزشهاي ديني مي كوشند.
به گزارش حوزه احزاب باشگاه خبرنگاران، در تبيين مفهوم حزب در فرهنگ سياسي معاصر مشكلاتي خودنمايي مي كند. مشكل نخست به تحول مفهومي آن در گذر زمان بازمي گردد. دوم آنكه، تنوّع احزاب در جوامع موجب شده است كه نتوان براي آن شاخصهاي مشتركي كه منطبق بر همه گونههاي حزبي باشد ارائه كرد و سوم، به تفاوت بينش و نگرش كساني باز ميگردد كه درصدد تبيين آن برآمده اند.
مفهوم حزب:
گفته ميشود نخستين بار ادموند برك (1797ـ1729) درباره احزاب سخن گفته است. وی حزب را گروهي از افراد جامعه ميداند كه با يكديگر متحد شده و بر مبناي اصول خاصي كه مورد پذيرش همه آن هاست براي حفظ و توسعه منافع ملي مي كوشند.
پس از او جيمز مديسن (1836ـ1750)، حزب را ضرورتي انكارناپذير دانست. مديسن در اين باره معتقد است كه «حزب عدهاي از افرادند كه چه در مقام اكثريت باشند و چه در مقام اقليت، بر اساس منافع و يا هدفهاي مشترك خود كه با منافع و هدفهاي ساير افراد و نيز منافع و هدفهاي دايمي و كلي جامعه در تضاد است، با يكديگر طرح اتحاد ريخته اند.»
موریس دورژه میگويد: «حزب مجموعهاي از گروههاي پراكنده در اطراف كشور است كه از طريق سازمانهاي هماهنگ كننده به هم پيوستهاند.»
با توجه به تعريفهاي گوناگون از حزب، به نظر ميرسد ميتوان از طريق بيان ويژگي يا شاخصهاي حزب تصوير دقيق تري از حزب ارائه كرد. در اين راستا برخي نويسندگان محورهاي ذيل را برشمرده اند:
الف ـ وجود تشكيلات پايدار مركزي;
ب ـ وجود شعبه هايي كه با مركز پيوند و ارتباط داشته باشند;
ج ـ پشتيباني مردم;
د ـ كوشش براي دستيابي به قدرت سياسي.
ت - عريف و ويژگي هايي كه برشمرديم با گفتمان انديشه سياسي غرب همنوايي و انسجام دارد; زيرا، حزب زماني شكل گرفت كه جامعه غرب از سويي از سنّت گسسته بود و از سوي ديگر، فرهنگ مدرنيته به طور كامل شكل نگرفته بود. و حزب در جهت پر كردن شكاف هاي اجتماعي ظهور يافت.
از سوي ديگر، «حزب» دغدغه نيل به قدرت و حفظ و گسترش آن را دارد كه به لحاظ تئوريك ريشه در فلسفه سياسي معاصر غرب دارد و مي توان انديشه هاي ماكياولي، هابز و نيچه را در تبارشناسي آن برشمرد و مكتب اصالت قدرت را كه در روابط بين الملل نيز مورد توجه است در اين چارچوب ذكر كرد و نكته سوم آنكه حزب اگر رهاورد مدرنيته هست، بي ترديد همراه با دنيوي گرايي، اومانيسم و مبادي معرفت شناختي انديشه معاصر پيوند خورده است و با تشكل ها، گروهها و احتمالا احزابي كه در قبل از مدرنيته در فرهنگ هاي گوناگون يافت ميشده اند تمايز اساسي دارد.
احزاب و گروههای سیاسی مدرن به عنوان شکل خاصی از سازمان دهی نیروهای اجتماعی محصول تحولات دو قرن اخیر در جهان هستند و نخستین جایگاه گسترش و توسعه آنها کشورهای اروپایی است. ویژگی مشترک اینگونه احزاب و گروهها ، سازماندهی و مشارکت در امور سیاسی جهت کسب قدرت و برنامه ریزی برای حفظ آن است. امروزه در کشورهایی که دارای نظام حزبی با سابقه وبا ثباتی هستند، احزاب سیاسی همچنین بعنوان حلقه پیوند میان منافع اجتماعی و نهادهای تصمیم گیرنده سیاسی عمل میکنند.
در مقابل این امر، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه احزاب سیاسی بازتاب و تقلیدی ناقص از احزاب کشورهای توسعه یافته بوده و معمولا از کارایی مناسبی برخوردار نیستند. استبداد حاکمان، حکومت متمرکز و مقتدر،فقدان تجربه مشارکت سیاسی، ایجاد احزاب دستوری و دولتی و اعمال نظر قدرتهای بیگانه از جمله علل این امر هستند. حزب در ايران بر خلاف رخداد طبيعي آن در غرب، ناشي از سيطره طلبي فرهنگ غرب و تلاش منوّرالفكرها براي به چالش كشيدن انديشه اسلامي ظهور و بروز يافت. نخستين سازوكارهاي حزبي در آغاز مشروطيت با كوشش افرادي نظير تقي زاده شكل گرفت. وي يكي از شرايط ورود به حزب را تفكيك دين از سياست اعلام كرد.
مي توان نتيجه گرفت كه حزب و ديگر مؤلفههاي فرهنگي مدرنيته در غرب يك پروسه بود و در ايران و كشورهاي اسلامي يك پروژه. و چون با عقايد و ارزشهاي ديني در چالش بود هيچ گاه نهادينه نشد و سنّت حزبي شكل نگرفت. خاستگاه حزب در غرب با پارلمان ارتباط نزديكي دارد. حزب در غرب از پايين به بالا شكل گرفت. در حالي كه در ايران و برخي ديگر از كشورهاي مشابه، از بالا شكل گرفت. از اين رو، خاستگاه حزب در دو گفتمان متمايز است.
حتي امروزه كه بيش از يك سده از نخستين احزاب نشأت گرفته از قدرت سياسي در ايران ميگذرد نيز احزاب سرنوشت مشابهي دارند; چرا كه در تحولات پس از انقلاب نيز تشكّلهايي همچون كارگزاران و جبهه مشاركت بر همان سياقي شكل گرفتند كه حزب دموكرات قوام در دهه بيست، و حزب رستاخيز در دهه پنجاه و حزب دمكرات در مشروطيت.
اگر بخواهيم حزب را با توجه به اسلام و انديشه هاي ديني مورد كاوش قرار دهيم به نظر مي رسد در چارچوب گفتمان انديشه غرب، تلاشي بيهوده است و ضروري است فارغ از انديشه غرب و در پارادايم انديشه اسلامي مفهوم سازي كنيم. انديشه اسلامي در مقايسه با مدرنيته و انديشه غربي دو چارچوب متمايزند كه زيرساخت و مباني آن دو تفاوت اساسي دارند و طبعاً رو بناها و مشتقات سياسي آن دو نيز متفاوت اند. از مباني متمايز آن دو كه صرف نظر كنيم، برخي پيش فرض ها و ويژگي هاي متمايز آن را مي توان برشمرد. الف. حزب در انديشه غرب دغدغه كسب، حفظ و گسترش قدرت دارد. اين امر در ويژگي هاي حزب و تعريف آن نيز مورد توجه قرار گرفته است.
در فرهنگ اسلامي «قدرت» از اصالت برخوردار نيست. قدرت از اهداف مياني براي مسلمانان به شمار مي رود كه براي دستيابي و حفظ و گسترش آن تلاش فراواني صورت مي گيرد، اما در جهت آرمان ها، رشد و تعالي معنوي و حفظ اسلام مورد بهره برداري قرار مي گيرد. از اين رو، از منظر امام خميني(قدس سره) حفظ نظام اسلامي از واجب ترين واجبها قلمداد گرديد; زيرا حكومت مقدمهاي ضروري براي بسط ارزشهاي ديني و برپا داشتن ديگر واجبات به شمار ميرود.
ب. حزب در انديشه معاصر غربي هيچ محدوديتي به جز منافع ملي را به رسميت نمي شناسد. به نظر مي رسد حزب در انديشه اسلامي سازوكاري در جهت عملياتي ساختن اصول و قواعد ديني است. هدف حزب يافتن راهكارهاي اجرايي احكام و دستورات ديني است و همواره در چارچوبي كه به مثابه خط قرمز فعاليت هايش قلمداد مي شود، فعاليتش را تنظيم مي كند. از اين رو، حزب مولّد راهكارهاي اجرايي و انديشه در چارچوب منافع ملي و احكام و قواعد اسلام مي باشد. حد و مرز آزادي آن در چارچوبي فرهنگي تعريف مي شود.
مفهوم حزب بر اساس آموزه هاي اسلامي
حزب در ادبيات فارسي و عربي از پيشينه زيادي برخوردار است. حزب در لغت به معناي جماعتي از مردم، پيروان و هم مسلكان شخص، بهره و قسمت آمده است.
راغب اصفهاني در تبيين مفهوم قرآني آن بر اين باور است كه حزب به جماعتي اطلاق مي شود كه با شور و حماسه از آرمان هاي مشترك خود دفاع كنند:
«الحزب جماعة فيها غِلَظ.» و گفته شده است كه با توجه به ادبيات و مفاهيم قرآن كريم «حزب تجمع گروهي است كه بر انديشه و هدف واحدي توافق داشته باشند و از آن با حميّت دفاع كنند.»
با تأمّل در معني و مفهوم لغوي حزب مي توان دريافت كه حزب بيانگر تجمع و تفرّق است. دسته بندي و تجمع درباره آرمان ها، باورها و منافع مشترك (اشتراك ها) و تفرّق پيكار و مبارزه است.
نقاط اشتراك در حزب هويت ساز بوده و موجب جدايي و پيكار آن با گروهها و تشكلهاي ديگري ميشود كه باورهاي هويت ساز ديگري دارند.
از اين رو، در قرآن كريم به صف آرايي مؤمنان در مقابل كفار اشاره رفته، و از آن به حزب تعبير شده است.
با نگاهي اجمالي به آيات قرآن كريم ميتوان دريافت كه واژه حزب در موارد فراواني به كار رفته است.
واژه «احزاب» كه به صورت جمع به كار رفته است در ده آيه قرآني مورد توجه قرار گرفته است.
مثل (وَ مَنْ يَكفُرْ بِهِ مِنَ الأَحزابِ فَالنَّارُ مُوعِدَهُ...)(هود: 17)،
(وَ مِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ...)(رعد: 36)،
(فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ)(مريم: 37) و ساير آيات.
واژه حزب به صورت تثنيه تنها يك بار در قرآن كريم به كار رفته است
(ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَي الْحِزْبَيْنِ أَحْصي لِمَا لَبِثوُا أَمَداً)(كهف: 12)
كه گوياي اين امر است كه يكي بر حق و ديگري بر باطل است.
در نظام اسلامي بر اساس رهيافت قرآني، حزبي كه بر حق باشد مجاز به فعاليت ميباشد و حزب غيرديني كه معتقد به اديان ديگر آسماني نظير يهوديت، مسيحيت و زرتشتيت باشد تنها در صورتي مجاز به فعاليت مي باشد كه در چارچوب قوانين دولت اسلامي كوشش كند. حزب در قالب موارد در دو چارچوب «حزب الشيطان» و «حزب اللّه» به كار رفته است.
به حزب الشيطان در دو مورد كه هر دو در يك آيه هست اشاره شده است.
(أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ.) (مجادله: 19)
سه شاخصه مهم حزب الشيطان در قرآن عبارت است از نپذيرفتن ولايت پيامبر، غضب الهي نسبت به آنان و فراموشي خداوند.
واژه «حزب اللّه» در دو مورد استعمال شده است: (فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ) (مائده: 56) و (أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.) (مجادله: 22)
بر اساس شاخصه هاي قرآني، حزب اللّه قيادت و اقتدار خداوند را پذيرا، برپادارنده خوبي ها و ارزش هاي الهي است. ترديدي نيست كه به رغم استعمال حزب در آيات و متون روايي، واژه حزب در ادبيات سياسي معاصر مفهوم خاصي دارد كه با آنچه در گذشته مطرح بوده، متفاوت است.
اگر سياست را مديريت جامعه بر اساس مصالح مادي و معنوي در نظر بگيريم، طبعاً براي آنكه مؤلفههاي نظام سياسي و از جمله حزب با مفهوم سياست سازواري و انسجام داشته باشد، ميتوان در تعريف حزب گفت: «حزب در انديشه اسلامي به گروهي از انسانها اطلاق ميشود كه داراي انسجام و تشكّل بوده و در راستاي تأمين مصالح مادي و معنوي تلاش مي كنند» و يا در جهت تأمين سعادت و ارزشهاي ديني مي كوشند.
طبيعي است تعريف فوق درون ديني بوده و بر تشكّلهاي حزبي در جامعه اسلامي قابل انطباق است. البته ميتوان تصوّر كرد كه در جامعه اسلامي احزابي شكل گرفته باشند كه حتي معتقد به ارزشهاي اسلامي نباشند; يعني به جهت اعتقادي از اديان به رسميت شناخته شده باشند.
طبيعي است چارچوب فعاليت اين احزاب قانون اساسي حاكم در جامعه، كه الهام گرفته از اسلام است، ميباشد.
يعني برآيند فعاليت آنان از سويي، نبايد به تضعيف نظام اسلامي منجر شود و از سوي ديگر، ميبايست مستقيم و غيرمستقيم جهت گيري فعاليت آنان به تأمين معاش و معاد كمك كند.
علاوه بر تعريف مزبور، مي توان تعريف ديگري از حزب ارائه كرد كه در انديشه غربي نيز مطرح است; يعني «حزب به گروهي از انسان هاي متشكل اطلاق مي شود كه در جهت نيل به قدرت تلاش مي كنند.»
در اسلام نگاه به قدرت از دو منظر قابل توجه است: گاه از آن به عنوان يك وسيله براي برپايي آموزه هاي ديني ياد مي شود كه تلاش در جهت نيل بدان در اسلام واجب است; و گاه به عنوان هدف ياد مي شود كه در اسلام پذيرفته نيست. در هر حال، نيل به قدرت در اسلام هدف مياني است در جهت نيل به اهداف غايي اسلام است و نه خود هدف غايي
به گزارش حوزه احزاب باشگاه خبرنگاران، در تبيين مفهوم حزب در فرهنگ سياسي معاصر مشكلاتي خودنمايي مي كند. مشكل نخست به تحول مفهومي آن در گذر زمان بازمي گردد. دوم آنكه، تنوّع احزاب در جوامع موجب شده است كه نتوان براي آن شاخصهاي مشتركي كه منطبق بر همه گونههاي حزبي باشد ارائه كرد و سوم، به تفاوت بينش و نگرش كساني باز ميگردد كه درصدد تبيين آن برآمده اند.
مفهوم حزب:
گفته ميشود نخستين بار ادموند برك (1797ـ1729) درباره احزاب سخن گفته است. وی حزب را گروهي از افراد جامعه ميداند كه با يكديگر متحد شده و بر مبناي اصول خاصي كه مورد پذيرش همه آن هاست براي حفظ و توسعه منافع ملي مي كوشند.
پس از او جيمز مديسن (1836ـ1750)، حزب را ضرورتي انكارناپذير دانست. مديسن در اين باره معتقد است كه «حزب عدهاي از افرادند كه چه در مقام اكثريت باشند و چه در مقام اقليت، بر اساس منافع و يا هدفهاي مشترك خود كه با منافع و هدفهاي ساير افراد و نيز منافع و هدفهاي دايمي و كلي جامعه در تضاد است، با يكديگر طرح اتحاد ريخته اند.»
موریس دورژه میگويد: «حزب مجموعهاي از گروههاي پراكنده در اطراف كشور است كه از طريق سازمانهاي هماهنگ كننده به هم پيوستهاند.»
با توجه به تعريفهاي گوناگون از حزب، به نظر ميرسد ميتوان از طريق بيان ويژگي يا شاخصهاي حزب تصوير دقيق تري از حزب ارائه كرد. در اين راستا برخي نويسندگان محورهاي ذيل را برشمرده اند:
الف ـ وجود تشكيلات پايدار مركزي;
ب ـ وجود شعبه هايي كه با مركز پيوند و ارتباط داشته باشند;
ج ـ پشتيباني مردم;
د ـ كوشش براي دستيابي به قدرت سياسي.
ت - عريف و ويژگي هايي كه برشمرديم با گفتمان انديشه سياسي غرب همنوايي و انسجام دارد; زيرا، حزب زماني شكل گرفت كه جامعه غرب از سويي از سنّت گسسته بود و از سوي ديگر، فرهنگ مدرنيته به طور كامل شكل نگرفته بود. و حزب در جهت پر كردن شكاف هاي اجتماعي ظهور يافت.
از سوي ديگر، «حزب» دغدغه نيل به قدرت و حفظ و گسترش آن را دارد كه به لحاظ تئوريك ريشه در فلسفه سياسي معاصر غرب دارد و مي توان انديشه هاي ماكياولي، هابز و نيچه را در تبارشناسي آن برشمرد و مكتب اصالت قدرت را كه در روابط بين الملل نيز مورد توجه است در اين چارچوب ذكر كرد و نكته سوم آنكه حزب اگر رهاورد مدرنيته هست، بي ترديد همراه با دنيوي گرايي، اومانيسم و مبادي معرفت شناختي انديشه معاصر پيوند خورده است و با تشكل ها، گروهها و احتمالا احزابي كه در قبل از مدرنيته در فرهنگ هاي گوناگون يافت ميشده اند تمايز اساسي دارد.
احزاب و گروههای سیاسی مدرن به عنوان شکل خاصی از سازمان دهی نیروهای اجتماعی محصول تحولات دو قرن اخیر در جهان هستند و نخستین جایگاه گسترش و توسعه آنها کشورهای اروپایی است. ویژگی مشترک اینگونه احزاب و گروهها ، سازماندهی و مشارکت در امور سیاسی جهت کسب قدرت و برنامه ریزی برای حفظ آن است. امروزه در کشورهایی که دارای نظام حزبی با سابقه وبا ثباتی هستند، احزاب سیاسی همچنین بعنوان حلقه پیوند میان منافع اجتماعی و نهادهای تصمیم گیرنده سیاسی عمل میکنند.
در مقابل این امر، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه احزاب سیاسی بازتاب و تقلیدی ناقص از احزاب کشورهای توسعه یافته بوده و معمولا از کارایی مناسبی برخوردار نیستند. استبداد حاکمان، حکومت متمرکز و مقتدر،فقدان تجربه مشارکت سیاسی، ایجاد احزاب دستوری و دولتی و اعمال نظر قدرتهای بیگانه از جمله علل این امر هستند. حزب در ايران بر خلاف رخداد طبيعي آن در غرب، ناشي از سيطره طلبي فرهنگ غرب و تلاش منوّرالفكرها براي به چالش كشيدن انديشه اسلامي ظهور و بروز يافت. نخستين سازوكارهاي حزبي در آغاز مشروطيت با كوشش افرادي نظير تقي زاده شكل گرفت. وي يكي از شرايط ورود به حزب را تفكيك دين از سياست اعلام كرد.
مي توان نتيجه گرفت كه حزب و ديگر مؤلفههاي فرهنگي مدرنيته در غرب يك پروسه بود و در ايران و كشورهاي اسلامي يك پروژه. و چون با عقايد و ارزشهاي ديني در چالش بود هيچ گاه نهادينه نشد و سنّت حزبي شكل نگرفت. خاستگاه حزب در غرب با پارلمان ارتباط نزديكي دارد. حزب در غرب از پايين به بالا شكل گرفت. در حالي كه در ايران و برخي ديگر از كشورهاي مشابه، از بالا شكل گرفت. از اين رو، خاستگاه حزب در دو گفتمان متمايز است.
حتي امروزه كه بيش از يك سده از نخستين احزاب نشأت گرفته از قدرت سياسي در ايران ميگذرد نيز احزاب سرنوشت مشابهي دارند; چرا كه در تحولات پس از انقلاب نيز تشكّلهايي همچون كارگزاران و جبهه مشاركت بر همان سياقي شكل گرفتند كه حزب دموكرات قوام در دهه بيست، و حزب رستاخيز در دهه پنجاه و حزب دمكرات در مشروطيت.
اگر بخواهيم حزب را با توجه به اسلام و انديشه هاي ديني مورد كاوش قرار دهيم به نظر مي رسد در چارچوب گفتمان انديشه غرب، تلاشي بيهوده است و ضروري است فارغ از انديشه غرب و در پارادايم انديشه اسلامي مفهوم سازي كنيم. انديشه اسلامي در مقايسه با مدرنيته و انديشه غربي دو چارچوب متمايزند كه زيرساخت و مباني آن دو تفاوت اساسي دارند و طبعاً رو بناها و مشتقات سياسي آن دو نيز متفاوت اند. از مباني متمايز آن دو كه صرف نظر كنيم، برخي پيش فرض ها و ويژگي هاي متمايز آن را مي توان برشمرد. الف. حزب در انديشه غرب دغدغه كسب، حفظ و گسترش قدرت دارد. اين امر در ويژگي هاي حزب و تعريف آن نيز مورد توجه قرار گرفته است.
در فرهنگ اسلامي «قدرت» از اصالت برخوردار نيست. قدرت از اهداف مياني براي مسلمانان به شمار مي رود كه براي دستيابي و حفظ و گسترش آن تلاش فراواني صورت مي گيرد، اما در جهت آرمان ها، رشد و تعالي معنوي و حفظ اسلام مورد بهره برداري قرار مي گيرد. از اين رو، از منظر امام خميني(قدس سره) حفظ نظام اسلامي از واجب ترين واجبها قلمداد گرديد; زيرا حكومت مقدمهاي ضروري براي بسط ارزشهاي ديني و برپا داشتن ديگر واجبات به شمار ميرود.
ب. حزب در انديشه معاصر غربي هيچ محدوديتي به جز منافع ملي را به رسميت نمي شناسد. به نظر مي رسد حزب در انديشه اسلامي سازوكاري در جهت عملياتي ساختن اصول و قواعد ديني است. هدف حزب يافتن راهكارهاي اجرايي احكام و دستورات ديني است و همواره در چارچوبي كه به مثابه خط قرمز فعاليت هايش قلمداد مي شود، فعاليتش را تنظيم مي كند. از اين رو، حزب مولّد راهكارهاي اجرايي و انديشه در چارچوب منافع ملي و احكام و قواعد اسلام مي باشد. حد و مرز آزادي آن در چارچوبي فرهنگي تعريف مي شود.
مفهوم حزب بر اساس آموزه هاي اسلامي
حزب در ادبيات فارسي و عربي از پيشينه زيادي برخوردار است. حزب در لغت به معناي جماعتي از مردم، پيروان و هم مسلكان شخص، بهره و قسمت آمده است.
راغب اصفهاني در تبيين مفهوم قرآني آن بر اين باور است كه حزب به جماعتي اطلاق مي شود كه با شور و حماسه از آرمان هاي مشترك خود دفاع كنند:
«الحزب جماعة فيها غِلَظ.» و گفته شده است كه با توجه به ادبيات و مفاهيم قرآن كريم «حزب تجمع گروهي است كه بر انديشه و هدف واحدي توافق داشته باشند و از آن با حميّت دفاع كنند.»
با تأمّل در معني و مفهوم لغوي حزب مي توان دريافت كه حزب بيانگر تجمع و تفرّق است. دسته بندي و تجمع درباره آرمان ها، باورها و منافع مشترك (اشتراك ها) و تفرّق پيكار و مبارزه است.
نقاط اشتراك در حزب هويت ساز بوده و موجب جدايي و پيكار آن با گروهها و تشكلهاي ديگري ميشود كه باورهاي هويت ساز ديگري دارند.
از اين رو، در قرآن كريم به صف آرايي مؤمنان در مقابل كفار اشاره رفته، و از آن به حزب تعبير شده است.
با نگاهي اجمالي به آيات قرآن كريم ميتوان دريافت كه واژه حزب در موارد فراواني به كار رفته است.
واژه «احزاب» كه به صورت جمع به كار رفته است در ده آيه قرآني مورد توجه قرار گرفته است.
مثل (وَ مَنْ يَكفُرْ بِهِ مِنَ الأَحزابِ فَالنَّارُ مُوعِدَهُ...)(هود: 17)،
(وَ مِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ...)(رعد: 36)،
(فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ)(مريم: 37) و ساير آيات.
واژه حزب به صورت تثنيه تنها يك بار در قرآن كريم به كار رفته است
(ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَي الْحِزْبَيْنِ أَحْصي لِمَا لَبِثوُا أَمَداً)(كهف: 12)
كه گوياي اين امر است كه يكي بر حق و ديگري بر باطل است.
در نظام اسلامي بر اساس رهيافت قرآني، حزبي كه بر حق باشد مجاز به فعاليت ميباشد و حزب غيرديني كه معتقد به اديان ديگر آسماني نظير يهوديت، مسيحيت و زرتشتيت باشد تنها در صورتي مجاز به فعاليت مي باشد كه در چارچوب قوانين دولت اسلامي كوشش كند. حزب در قالب موارد در دو چارچوب «حزب الشيطان» و «حزب اللّه» به كار رفته است.
به حزب الشيطان در دو مورد كه هر دو در يك آيه هست اشاره شده است.
(أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ.) (مجادله: 19)
سه شاخصه مهم حزب الشيطان در قرآن عبارت است از نپذيرفتن ولايت پيامبر، غضب الهي نسبت به آنان و فراموشي خداوند.
واژه «حزب اللّه» در دو مورد استعمال شده است: (فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ) (مائده: 56) و (أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.) (مجادله: 22)
بر اساس شاخصه هاي قرآني، حزب اللّه قيادت و اقتدار خداوند را پذيرا، برپادارنده خوبي ها و ارزش هاي الهي است. ترديدي نيست كه به رغم استعمال حزب در آيات و متون روايي، واژه حزب در ادبيات سياسي معاصر مفهوم خاصي دارد كه با آنچه در گذشته مطرح بوده، متفاوت است.
اگر سياست را مديريت جامعه بر اساس مصالح مادي و معنوي در نظر بگيريم، طبعاً براي آنكه مؤلفههاي نظام سياسي و از جمله حزب با مفهوم سياست سازواري و انسجام داشته باشد، ميتوان در تعريف حزب گفت: «حزب در انديشه اسلامي به گروهي از انسانها اطلاق ميشود كه داراي انسجام و تشكّل بوده و در راستاي تأمين مصالح مادي و معنوي تلاش مي كنند» و يا در جهت تأمين سعادت و ارزشهاي ديني مي كوشند.
طبيعي است تعريف فوق درون ديني بوده و بر تشكّلهاي حزبي در جامعه اسلامي قابل انطباق است. البته ميتوان تصوّر كرد كه در جامعه اسلامي احزابي شكل گرفته باشند كه حتي معتقد به ارزشهاي اسلامي نباشند; يعني به جهت اعتقادي از اديان به رسميت شناخته شده باشند.
طبيعي است چارچوب فعاليت اين احزاب قانون اساسي حاكم در جامعه، كه الهام گرفته از اسلام است، ميباشد.
يعني برآيند فعاليت آنان از سويي، نبايد به تضعيف نظام اسلامي منجر شود و از سوي ديگر، ميبايست مستقيم و غيرمستقيم جهت گيري فعاليت آنان به تأمين معاش و معاد كمك كند.
علاوه بر تعريف مزبور، مي توان تعريف ديگري از حزب ارائه كرد كه در انديشه غربي نيز مطرح است; يعني «حزب به گروهي از انسان هاي متشكل اطلاق مي شود كه در جهت نيل به قدرت تلاش مي كنند.»
در اسلام نگاه به قدرت از دو منظر قابل توجه است: گاه از آن به عنوان يك وسيله براي برپايي آموزه هاي ديني ياد مي شود كه تلاش در جهت نيل بدان در اسلام واجب است; و گاه به عنوان هدف ياد مي شود كه در اسلام پذيرفته نيست. در هر حال، نيل به قدرت در اسلام هدف مياني است در جهت نيل به اهداف غايي اسلام است و نه خود هدف غايي
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد