مقاله: خانم زینب نیازی/

سیره اخلاقی حضرت زینب (س)

کد خبر: 296180
|
22:56 - 1395/11/01
نسخه چاپی
سیره اخلاقی حضرت زینب (س)
درباره شخصيّت الهى، مقام معنوى و سيره رفتارى زينب (س) كتابهاى فراوانى نوشته و بسيار سخن گفته ‏اند. با اين حال بررسى و شرح ابعاد زندگى بانوى بزرگ اسلام موضوعى نيست كه در يك يا چند كتاب بگنجد و يا از عهده كسى برآيد.

مقاله: خانم زینب نیازی/

درباره شخصيّت الهى، مقام معنوى و سيره رفتارى زينب  (س) كتابهاى فراوانى نوشته و بسيار سخن گفته ‏اند. با اين حال بررسى و شرح ابعاد زندگى بانوى بزرگ اسلام موضوعى نيست كه در يك يا چند كتاب بگنجد و يا از عهده كسى برآيد. اگر هزاران برابر آنچه درباره شخصيت قهرمان كربلا گفته يا نوشته شده است از سرچشمه ذهن و انديشه بشر بجوشد و در بستر گفتار و نوشتار آدمى به جريان افتد، باز قطره‏اى خواهد بود از اقيانوس بى كرانه فضائل و مقامات معنوى‏اش. آرى.

زن مگو مرد آفرین روزگار                               زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاک رهش نقش جبین                              زن مگو دست خدا در آستین

بدين روى پى بردن به ابعاد وجودى و حقيقت شخصيّت حضرت زينب  (س) براى كسى- جز افرادى كه در مقامات معنوى هم طراز او هستند- ميسر نيست؛ اما از آنجا كه خداوند اين خاندان مطهر را هاديان خلق معرفى كرده و سخنان و رفتارشان را حجت و الگوى همگان قرار داده است، شناخت ايشان، بهره مندى از هدايت و الگوگيرى از زندگى و رفتارشان در حد امكان ، وظيفه‏اى حتمى است.

سالهای سال است که شیعیان در سراسر جهان ماه محرم, با صدای زنجیر وسنج با چشمان اشکبار , با عبور ازآتش , با روضه وندبه خاطره شهادت امام حسین (ع) ویاران او خاطره اسارات امام سجاد(ع) وزینب کبری (س) وهمراهان را زنده می دارند . گویی غم سنگینی درماه محرّم قلبها را می فشرد، جدایی از تقویم وزمانه ، درجان انسانها ریشه دارد . – نام زینب همواره برایم عزیز، صمیمی ودوست داشتنی بوده است ، مثل درختی سبز که می توان درسایه اش آرمید ، چشمه ای درخشنده که می توان از زلالش جرعه ای نوشید وصخره ای بلند که درهر مصیبتی می توان براو تکیه داد وغم دل با او گفت . شرایط مبارک تحقق انقلاب اسلامی وتحولی که درجامعه وبویژه درزنان ودختران میهن ما رخ داده ، ضرورت شناخت زینب را دو چندان می کند.

امام خمینی قدس سره در وصیت نامه خود گفته اند : « ما مفتخریم که بانوان وزنان، پیروجوان وخرد وکلان در صحنه های فرهنگی واقتصادی ونظامی ، حاضر وهم دوش مردان یا بهتراز آنان در راه تعالی اسلام ومقاصد قرآن کریم فعالیت دارند وآنان که توان جنگ دارند، درآموزش نظامی که برای دفاع از اسلام وکشور اسلامی از واجبات مهم است ، شرکت واز محرومیت هایی که توطئه دشمنان وناآشنایی دوستان از احکام اسلام وقرآن برآنها ، بلکه براسلام ومسلمانان تحمیل نمودند،شجاعانه ومتعهدانه خودرا رهانده واز قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود به دست نادانان وبعضی افراد بی اطلاع از مصالح مسلمین به وجودآورده بودند ، خارج نموده اند وآنان که توان جنگ ندارند ، درخدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندی که دل ملت را از شوق وشعف به لرزه درمی آورد ودل دشمنان وجاهلان بدتر از دشمنان را از خشم وغضب می لرزاند ، اشتغال دارند وما مکرر دیدیم که زنان بزرگواری زینب گونه علیها سلام الله – فریاد می زنند که فرزندان خودرا از دست داده درراه خدا تعالی واسلام عزیز از همه چیز خود گذشته ومفتخرند به این امر ومی دانند آنچه به دست آورده اند، بالاتر از جنات نعیم است ، چه رسد به متاع ناچیز دنیا .امیداینکه عنایت خداوند دستگیرمان شود وکرامت زینب (س) توشه راهمان ، تا همراه با اواز حساسترین ومهم ترین عقبات تاریخ اسلام بگذریم .                                            

اينك و در اين برهه از وضعيّت فرهنگي - اجتماعي جامعه ما، به علت تأكيدي كه بر انديشه اسلامي مي رود، طبيعي است كه عقايد مشترك در ايجاد فرهنگي همگن اهميت بيشتري مي يابد و به موازاتي كه اين عقايد دچار نارسايي و تناقض گردد، بحران فكري و به تبع آن، بحران و تجزيه فرهنگي رخ مي نمايد. شاخص اصلي اين بحران در شرايط فعلي بينشهاي متفاوتي است كه در مورد ماهيت و گوهر دين و قلمرو آن و چگونگي نقش مذهب در زندگي بشر و حيات انساني - اجتماعي او، وجود دارد، اين كه آيا دين چه ماهيت و گوهري و چه قلمروي دارد و انتظار ما از آن در موضوع حيات انساني و اجتماعي و جهاني چه بايد باشد؟ و اينكه آيا انسان خودش بايد زندگي كند و راه و روش مناسب آن را پيدا كند؟ (با فرض معين بودن نسبي اهداف و اصول كلي)ياراه و روش زندگي به طور كامل در شريعت آمده است؟ وتنها بايدآن رايافت و اجراكرد. آيا هدف از حكومت خير مردم است؟ (آن گونه كه شريعت بيان مي كند و حاكميت آن را مي فهمد) ياهدف ازحكومت خواست مردم است هرگونه كه مردم خود برگزينند؟ (دراين صورت مردم، خود، خيرخود رابرحسب خواست خويش تعيين مي كنند).

 

 

 

 

 

 

 

سیره اخلاقی حضرت زینب (س) قبل از عاشورا

شخصیت والای حضرت زینب کبری (س) را می توان به گلی کمیاب و خوش رنگ و بو تشبیه کرد که همه زیبایی و طراوتش را به آب و هوای محیط ، بستر مناسب و باغبانی دلسوز و مهربان مدیون است . برای شناخت چنین گلی ، باید بذر ، خاک بستر ، و همه عواملی را که در شکل گیری آن موثر بوده است مورد مطالعه و موشکافی قرار داد و یقینا گل وجود آن ایثار گر دشت کربلا از این قاعده مستثنی نیست .

ایشان در خانواده ای پا به عرصه ی وجود گذاشت که عترت النبی و یادگار گرانمایه رسول خدا و مظهر مهر و رافت و پاکی و عدالت بود . عفت و تقوی را از مادر گرانقدرش فاطمه (س) و شجاعت و سخنوری و راست کرداری را از پدر بی بدیلش علی ابن ابی طالب (ع)به ارث برد و با چنین ویژگی عمده ای در واقعه ی خونین کربلا ، پرچمدار نهضتی شد که هنوز پس از قرن ها ، شور ولوله ی آن پا بر جاست و هر چه زمان می گذرد ، اهمیت این نهضت پر خروش و نقش تعیین کننده ی زینب کبری (س) در ماندگاری آن روشن تر و آشکار تر می گردد .

آفتاب جمع زنان « زینب » است زنی در کمال عمر خود پنجاه وچند ساله زنی که سالها در مدینه ، محفل تفسیر قرآنش ، روشنایی بخش دل ودیده زنان ودختران شهر بوده است . زنی که به واسطه شخصیت قوی وممتازش ، اورا « ام العزائم»  می خواندند. زنی با اراده ی پولادین در اطاعت خداوند وتقوای او؛ به زینب « ام هاشم» می گفتند ارزش دنیا ومتاع دنیا با خاک دربرابراو همسان بود. عبدالله بن جعفر شوهر زینب با بخشندگی وگره گشایی از سختی ها ونابسامانی های مردم زندگی می کرد وزینب (س) نیز مثل آبی در غربال؛ متاع ومال دنیا برکنش قرار پیدا نمی کرد. به زینب (س) «مصاحبه الشوری» می گفتند زنان بنی هاشم دیده بودند که زینب همواره طرف مشورت علی (ع) وبرادرانش بود. خانه اش ، خانه آشنایی دردمندان بود . به او « ام العواجز» می گفتند. مگرعلی (ع) شبهایش را با دلجویی از مستمندان چراغانی نمی کرد. خانه زینب (س) نیز کانون امید گرفتاران ودرماندگان بود.به زینب (س)« عقیله بنی هاشم » می گفتند : یعنی بانوی خردمند خانواده بنی هاشم[1] . زینب (س) مثل ماه تمام ، درکنار آفتاب گرم جان پر تلألو حسین (ع) است چه کسی حسین (ع) را می شناسد ، بهتر اززینب (س)؟وچه کسی زینب (س) را می شناسد ، بهتر از حسین (ع) ؟وشگفت اینکه کسی سرمدی نهضت عاشورا را دوسویه دارد : حسین (ع) وزینب (س) .

 

 

در محیط خانه

بدون شك در دورانهاي مهم تربيت انسان و شكل‌گيري شخصيت او دوران كودكي است. تأثير پذيري انسان از محيط و اطرافيان خود در اين دوره، به مراتب بيشتر و عميقتر از دوره‌هاي ديگر زندگي است. اعمال، رفتار،‌ برخوردها و به طور كلي شيوه معاشرت پدر و مادر در خانه و كيفيت ارتباط آنان با يكديگر و ديگر افراد، در روح و خلق و خوي فرزند اثري مستقيم خواهد گذاشت،‌ روح حساس و لطيف فرزند را تحت تأثير خود قرار خواهد داد.
اصولاً پدر و مادر مي‌توانند، زشتي و زيبايي رفتار وسلوك خود را در آينه شفاف و زلال كودك خود بنگرند و حركات،‌ روحيات و خصلت هاي كودكشان را نمونه‌اي از روحيات و صفات خود بدانند.

به خاطر اين روح الگو خواهي و تربيت پذيري ،‌پيرامون تربيت كودكان و پرورش فكري، اعتقادي و اخلاقي آنان در روايات توصيه هاي فراواني شده است. تأثير اين تربيتها، به قدري است كه علي(ع) قلب كودك و مركز دريافت هاي او را همانند زمين خالي و بدون كشتي مي‌داند كه هر بذري را پذيراست.

بنابراين مي‌توان شخصيت و آينده كودك را مرهون تربيتها و پرورشهاي عملي پدر و مادر دانست كه فرزند به صورت الگو از آنان كسب كرده است.

اما زينب، در خانه اي تربيت و رشد يافت،‌ كه عالي ترين نمونه زندگي خانوادگي است و در طول تاريخ بشر خانواده‌اي به اين بزرگي و عظمت نيامده است و نخواهد آمد. شخصيت زينب در خانه اي شكل گرفت كه نور ايمان در آن مي درخشيد و سرشار از صفا و صميميت و آكنده از معنويت و عشق به خدا بود. خانه اي كه پدري چون علي دارد و مادري چون فاطمه، پدر و مادر معصومي كه تمايلات نفساني و هوي و هوس در آنان راه نداشت و انگيزه حركتها و فعاليتهايشان فقط انجام وظيفه الهي بود. آنان جز به رضاي خدا به چيزي ديگر نمي انديشيدند و جز براي پيشرفت اسلام و نجات بشريت گام برنمي‌داشتند. زينب در اين محيط و تحت تربيت چنين پدر و مادري رشد مي‌يابد و در چنين مدرسه اي معارف الهي و آداب اسلامي را فرا مي‌گيرد و به تربيت ديني و فضائل اخلاقي دست مي‌يابد و به كمال مي‌رسد.

و بدين گونه مهم‌ترين و اساسي‌ترين كلاس آموزش خانه‌داري، شوهرداري،‌ تربيت فرزند،‌ اداره زندگي و به طور كلي آداب معاشرت زينب، دوراني بود كه در كنار مادرش حضور داشت و از رفتار و شيوه زندگي او الگو مي‌گرفت تا زماني او نيز همچون مادرش ـ كه زيباترين و خدايي‌ترين زندگي را گذراند ـ در خانه شوهر انجام وظيفه كند.

او شاهد بود كه چگونه مادرش براي ايجاد كانوني آرام‌بخش و انباشته از صفا و صميميت و روح و معنويت تلاش مي‌كرد. او اين سخن پدرش را شنيده بود كه مي‌فرمود: وقتي به خانه مي آمدم و به زهرا نگاه مي‌كردم،‌تمام غم و غصه هايم برطرف مي‌شد و او هيچ گاه مرا خشمگين نكرد.

زينب نمونه باشكوه صميميت،‌ همدلي و همراهي را در كانون پرمهر پدر و مادر خويش مشاهده كرده بود، و لذت آن را از ياد نمي برد. او شاهد تلاشهاي مادرش در خانه بود و دستهاي تاول زده مادر و زحمتهاي خانه‌داري را ديده بودو اجر و پاداش كار در خانه را باور داشت.

او تعاون و همكاري در خانه را از پدر و مادرش آموخته بود و مي‌ديد كه پدر هيزم و آب خانه را تهيه مي‌كرد و مادر آسيا مي‌كرد، خمير مي ساخت و نان مي پخت.

زينب، مهر و محبت مادر را نسبت به فرزندان از ياد نمي برد و عطوفت هاي مادر از شيرين ترين خاطره‌هاي او بود. او سخنراني مادرش در مسجد ـ در رفاع از كيان اسلام و ولايت ـ را فراموش نمي‌كرد و از آن درس دينداري و حراست از دستاوردهاي جدّ بزرگوارش پيامبر اكرم را فرا مي‌گرفت و حمايت از دين خدا را براي خود فرض و لازم مي دانست.

و بالاخره شخصت والايي چون زينب كبري كه در كانون ولايت رشد يافته و در سايه اين تربيتها بزرگ شده است،‌ دريايي است از معرفت و فضيلتهاي انساني و تجربه هاي اخلاقي و تربيتي كه از پدر و مادرش فرا گرفته است. او اكنون به خانه شوهر مي‌رود و كانون زندگي را تشكيل مي‌دهد و به عنوان مربي بزرگ و نمونه‌اي در سنگر مقدس خانه‌ انجام وظيفه مي‌كند و براي اسلام فرزندان برومندي را تربيت مي‌كند كه نتايج درخشان آن را در آينده تاريخ زندگاني زينب ملاحظه خواهيم كرد[2].

 

در مکتب پدر

بانوي بزرگ اسلام زينب كبري حدود سي و پنج سال داشت كه پدرش علي به شهادت رسيد. او بدون ترديد از دوران حيات پدر بزرگوارش آگاهي‌ها و بهره‌هاي فكري و معنوي فراواني گرفته است و خاطرات زيادي از دوران پدر دارد. خاطرات تلخ و شيريني كه هر كدام در شكل‌گيري شخصيت زينب و سازندگي او تأثير عميقي داشته است.

 

 

 

 

 

 

سيره اخلاقي حضرت زينب در عاشورا و بعد از آن

شب عاشورا

بنابر روايت ارشاد حضرت علي بن الحسين (ع) فرمود: در شب عاشورا من نشسته بودم و عمه ام زينب مرا پرستاري مي كرد كه پدرم در خيمه جداگانه كناره كرد و در نزد او «جون» مولاي ابوذر غفاري ايستاده بود و آن حضرت شمشير خود را صف مي كرد و مي فرمود:

اي روزگار اف بر دوستي تو باد؛ چه بسيار براي تو بود در صبح و عصر؛ از رفيقان و طالب تو كه كشته شده اند؛ و روزگار به بدل قناعت نمي كند؛ هر زنده اي رونده راه است؛ و منتهاي امر به سوي خداوند بزرگ است.

اين اشعار را دو يا سه دفعه خواند تا اينكه من فهميدم كه آن جناب چه اراده كرده است پس گريه مرا گلوگير شد و خودداري كردم و سكوت نمودم. دانستم كه بلا نازل شده است. اما عمه ام زينب آن اشعار را شنيد و نتوانست خودداري كند برخاست و به نزد آن حضرت رفت و گفت: واثكلاه! اي كاش مرگ مرا دريافته بود، مادرم فاطمه و پدرم علي و برادرم حسن امروز مردند.اي خليفه گذشتگان و فريادرس باقي ماندگان.

پس حسين سوي او نظر كرد و فرمود: اي خواهر! شيطان حلم تو را نبرد چشمهايش پر از اشك شد و فرمود: اگر آن مرغ سنگ خواره را مي گذاشتند هر آينه مي خوابيد.

زينب گفت: اي واي بر من! تو در ميان اين اشرار گير افتاده اي، اين دل مرا بيشتر مجروح داشته و بر من سخت تر است. پس بر صورت خود سيلي زد و گريبان خود را دريد و افتاد و غش نمود.

پس حسين برخاست و بر روي او آب ريخت و گفت: خواهر جان صبر كن و بدان كه اهل زمين و آسمان مي ميرند و جز خدا كسي باقي نمي ماند. آن خدايي كه خلق را خلق كرد به قدرت خود و بر مي انگيزاند خلق را و زنده مي كند ايشان را، و او، فرد و تنهاست. جد من، پدر و برادر من بهتر از من بودند. و براي هر مسلمان اقتدا به پيغمبر لازم است[3].

و امثال اين سخنان در تعزيت او گفت و فرمود: اي خواهر! من تو را قسم مي دهم كه بر من گريبان پاره مكن و روي نخراش و وايلاه واثبورا، مگو وقتي من هلاك شدم.2[4]

 

 

پرستاري از امام سجاد

چون كار (جنگ) به امام حسين (ع) تنگ و سخت شد و يگانه و تنها ماند، به خيمه

هاي فرزندان پدرش روي آورد. آنها را از ايشان خالي و تهي ديد. سپس به خيمه هاي اصحاب و يارانش التفات نموده و نگريست كسي از آنان را نديد، پس شروع و آغاز نمود به بسيار گفتن «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» (حركت و جنبشي و قوت و توانايي نيست جز به وسيله خداي بلند مرتبه بزرگ) سپس به خيمه هاي زنان رقيه، به خيمه فرزندش علي زين العابدين (امام چهارم) آمد وي را ديد به روي فرشي از پوست افتاده، پس بر او در آمده و زينب نزد وي بوده كه پرستاريش ‍ مي نمود 1[5] .

حضرت زینب (س) با وجود تمام مصائب و سختی هایی که در کربلا بر ایشان وارد می شد ، بازهم میدان جنگ و جهاد را رها نکرده و با پرستاری از حضرت زین العابدین (ع) به دیگران درس صبر و بردباری می داد .

 

 

 

بر بالين علي اكبر

يكي از صحنه هايي كه بر امام حسين(ع) بسيار سخت گذشت، شهادت فرزندش علي اكبر بود.

تحمل اين صحنه به قدري بر امام (ع) سخت و دشوار آمد كه او را كه مظهر رأفت و رحمت خداوند است به نفرين عليه آنان واداشت. زينب كبري(س) در اين موقعيت دشوار برادرش را تنها نگذاشت. هنگامي كه امام حسين(ع) بر بالين بدن غرق در خون فرزندش بود، حميد بن مسلم گويد:

«بسان طلوع خورشيد، زني از خيمه ها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوي امام حسين(ع) رفت. او مي گفت: «اي عزيزم! اي ميوه دلم!، اي نور ديده ام!» هنگامي كه درباره آن زن پرسيدم، به من گفته شد او زينب دختر علي(ع) است. زينب آمد و خود را بر بدن فرزند برادر انداخت. امام حسين(ع) دست خواهر را گرفت و به خيمه ها بازگرداند[6].»

 

زينب در سوگ عباس

هنگامي كه زينب (س) برادرش حسين (ع) را ديد كه تنها از كنار نهر علقمه باز مي گردد، با خواهران ديگر با صداي جانسوز فرياد مي زدند:

«وا اخاه! وا عباساه! وا قله ناصراه! واضيعتاه! من بعدك»؛ واي برادرم، واي عباس، واي از كمي ياور و مصايب جانكاه، واي از ديدن جاي خالي تو!2[7].

زينب (س) به امام حسين (ع) عرض كرد: «چرا برادرم عباس را با خود نياوردي؟»

امام (ع) در پاسخ فرمود: «خواهرم! هر چه خواستم بدن برادرم را بياورم، ديدم به قدر اعضاي بدنش بر اثر زخمها از همديگر گسيخته كه نتوانستم، آن را حركت دهم.»

زينب (س) گفتار فوق را به زبان مي آورد و مي گريست، از جمله گفت:

«آه! از كمي ياور و فقدان برادر!»

امام حسين (ع) فرمود: «آري، آه از فقدان برادر و شكستن كمر!».1[8]

 

نگهداري از فرزندان خاندان امام حسين(ع)

كاروان از كوفه، راهي شام شد. مشكلات اسارت و دوري پدر، همچنان رقيه را مي سوزاند. در بين راه كه سختي بر دختر امام حسين (ع) فشار آورده بود. شروع به گريه و ناله كرد.

يكي از دشمنان چون آن فرياد ضجه را شنيد، به رقيه گفت: «اسكتي يا جاريه! فقد آذيتني ببكائك»؛ اي كنيز! ساكت باش، زيرا من با گريه تو ناراحت مي شوم.

آن ناز دانه بيشتر اشك ريخت.

موكل غضب كرد و با عصبانيت، رقيه را از روي شتر گرفت و از بالا بر روي زمين انداخت.

تاريكي شب بر همه محيط سايه افكنده بود. رقيه از ترس، شروع كرد به دويدن در آن تاريكي. سختي و خار و خاشاك زمين، پاهاي كوچولوي او را مجروح نمود. و او با همه خستگي باز مي دويد[9].

همان زمان، قافله متوجه نيزه اش شد كه سر امام حسين (ع) بر بالاي آن بود. نيزه به زمين فرو رفته بود. دشمن هر چه كرد كه آن را در آورد، نتوانست.

رئيس قافله نزد امام سجاد (ع) آمد و سبب اين ماجرا و حكايت را پرسيد. امام فرمود: يكي از بچه ها گم شد است تا او پيدا نشود، نيزه حركت نخواهد كرد!

حضرت زينب (س) با شنيدن اين سخن، خود را از بالاي شتر به روي زمين انداخت.ناله كنان به عقب برگشت تا گمشده را پيدا كند.

زينب (س) به هر سو مي دويد. ناگهان چشمش به يك سياهي افتاد. جلو رفت تا به آن رسيد در آنجا يك زن را ديد كه سر كودك گمشده را به دامن گرفته است رو به آن زن نمود و پرسيد: شما كيستيد؟!

فرمود: «انا امك فاطمة الزهراء اظننت اني اغفل عن ايتام ولدي»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان مي كني من از يتيم هاي فرزندم غافلم!  .[10]

زينب (س) رقيه را گرفت و به كاروان رساند و قافله به راه افتاد  .1[11]

 

استقامت در برابر دشمنان

عمر سعد كنار خيمه ها آمد و فرياد كشيد: «اي اهل بيت حسين! از خيمه ها بيرون آييد». آنها به فرياد او اعتنا نكردند. عمر سعد، بار ديگر فرياد كشيد: از خيمه ها بيرون بياييد.

زينب (س) فرمود: اي عمر! دست از ما بردار.

عمر سعد گفت: اي دختر علي! بيرون بياييد تا شما را اسير نماييم.

زينب (س) فرمود: از خدا بترس، آنقدر به ما ستم نكن.

عمر سعد گفت: چاره اي جز اسير شدن نداريد.

زينب (س) فرمود: ما به اختيار خود بيرون نمي آييم.

عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش آورده و خيمه ها را آتش ‍ زدند، آن گاه بانوان حرم و كودكان با پاي برهنه از خيمه ها بيرون آمدند، و سوي بيابان روي خارهاي مغيلان مي گريختند، در حالي كه دامن دختركي آتش گرفته بود.  [12]

 

آيينه عفاف در مجلس ابن زياد

اسيران آل پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به مجلس ‍ پسر زياد وارد كردند. در ميان اسيران، زينب كبري يا آيينه عفت و پاكدامني و فصاحت علي (ع) كه سخت اندوهناك بود و كهنه ترين جامه ها را پوشيده بود، به طور ناشناس در يك طرف مجلس قرار گرفت و كنيزان اطرافش را احاطه كردند.

ابن زياد پرسيد: اين زن كه از برابر ما گذشت بو در يك طرف مجلس قرار گرفت و زنان اطراف او را گرفتند كيست؟

زينب (س) پاسخ او را نداد.

پسر زياد بار ديگر همان سؤال را مكرر كرد. يكي از كنيزان او را معرفي كرده و گفت: اين زن، يادگار زهرا دختر رسول خداست.

ابن زاد كه او را شناخته، مخاطب ساخته و گفت: ستايش خدا را كه شما را رسوا كرد و از دم تيغ گذرانيد و دروغ شما را آشكار نمود.

زينب (س)، در اين جا طاقت نياورده و فرمود: ستايش خدا را كه ما را به بركت پيمبر بزرگوارش گرامي داشته و از پليدي پاك و پاكيزه نموده و همانا آدم بدكار رسوا مي شد و دروغ مي گويد و او هم غير از ماست.

پسر زياد پرسيد: چگونه يافتي كاري كه خدا با خاندان تو به انجام آورد؟

زينب (س) فرمود: خداي متعال كشتن در راه خودش را براي آنان مقدر فرموده بود و آنها به طوري كه او اراده كرده بود كشته شدند و به آرامگاههاي هميشگي خود رهسپار شدند و به زودي خدا ميان تو و ايشان گرد خواهد آورد و در پيشگاه داد او حجت خواهند كرد و با شما دشمني خواهند نمود.

از اين سخنان كه بر خلاف انتظار پسر زياد بود و نمي خواست در چنان محفلي با اين گونه سخنان رو به رو شود، آتش خشمش شعله ور شد و خواست او را سياست كند.

عمروبن حرث به شفاعت برخاسته، اظهار داشت: اي پسر زياد، گوينده اين سخنان زن است و زن را نمي توان در برابر گفته هايش ‍ مؤاخذه كرد و از او خرده گيري نمود.

نمي شايد زنان را سخت گفتن

به بد گفتن جزاي بد شنفتن

پسر زياد كه پاسخ صحيحي نداشت، دهان نحس خود را گشوده و گفت: خداي متعال دل مرا از كشتن سركشان و عاصيان خاندان تو شفا داد.

زينب (س) از شنيدن اين گفته سخت ناراحت شد، چنان كه سراپاي او را آتش زد و شروع كرد به گريستن و فرمود:

اي بي حيا! به جان خودم سوگند، بزرگ مرا شهيد كردي و پرده عزت و آرزوي مرا دريدي و شاخه بارور مرا جدا نمودي و اصل مرا از بن برانداختي و هر گاه از چنين امر خيري كه اساس آسمان و زمين را به لرزه در آورد شفا پيدا كردي، چنان است كه مي گويي شفا يافته.

پسر زياد كه اين بار هم با سخنان درشت و در عين حال اندوه آور رو به رو شد، گفت: اين زن سخن پرداز است و پدر او هم سراينده سخن پردازي بود.

زينب (س) فرمود: زن را با سخن پردازي چه مناسبت! من علاوه بر اين مأموريت، كار ديگري دارم كه بايد به انجام آن بپردازم:

زنان با با سخن سنجي چه كار است

مرا اين سان سخن گفتن شعار است

ليكن بي حيايي و خونريزي تو كار مرا به جايي رسانيد كه بايد آتش دروني خود را بدين وسيله خاموش بسازم1[13].

 

 

 

 

 

 

سخنراني در كوفه

با بررسي شرايطي كه هر كس در آن شرايط قادر بر سخنراني نيست، مي توان به قدرت بيان، نفوذ كلام، اعتماد به نفس و توان او در جذب شنوندگان پي برد. اشخاصي هستند كه با كم ترين مشكل روحي و جسمي و يا كوچك ترين تغييري در شرايط محيط سخنراني و وضعيت شنوندگان، قدرت بر سخن گفتن را از دست مي دهند. در مقابل افراد

نادري هستند، كه در بدترين وضعيت جسمي و روحي و شرايط محيطي قادرند بيشترين تأثير را در شنوندگان خود بگذارند.

زينب كبري(س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحي، قدرت بيان و نفوذ كلامي برخوردار بود كه در بدترين شرايطي كه ممكن است براي يك گوينده فراهم آيد، بهترين و نافذترين سخنراني ها را ايراد كرد. او در سفر تبليغي خود از كربلا به كوفه و از كوفه به شام از نظر جسمي و روحي در شرايطي قرار داشت، كه حقيقتاً قلم و بيان از توصيف آن عاجز است.

زينب كبري سوگدار عزيزترين خويشان و بستگان خويش بود. روزها پي درپي مي گذشت كه از خواب، استراحت و غذاي كافي بي بهره بود. مسئوليت هاي متعدد و سنگيني بر عهده داشت كه فكر هر كدام از آن ها به تنهايي انسان را از پرداختن به كارهاي ديگر باز مي داشت. از نظر مخاطبان تعداد زيادي از آنان بر اثر تبليغات حكومت اموي اهل بيت را گروهي ياغي و آشوبگر كه عليه امنيت مسلمانان قيام كرده اند، مي دانستند، و هرگز آمادگي گوش دادن به سخنان زني اسير را نداشتند. محيط نيز به هيچ وجه مناسب سخنراني نبود، صداي هلهله شادي با صداي شيون و زاري و صداي زنگ شتران و گفتگوي مأموران از هر طرف در هم آميخته بود، به طوري كه صدا به صدا نمي رسيد. در چنين شرايطي حضرت زينب آغاز به سخن كرد. نخستين شرط سخنراني ساكت كردن مجلس و محيط سخنراني است. گوينده اي كه نتواند، مجلس را ساكت نمايد و كنترل مجلس را در اختيار گيرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثير زيادي بگذارد. ساكت كردن مجلس در آن شرايط از قدرت و توان انسان هاي معمولي و عادي خارج بود؛ ولي زينب كبري(س) از چنان قدرت روحي و عظمتي برخوردار بود كه با يك اشاره دست، همه را خاموش ساخت. سرانجام زينب كبري در ميان اشك و آه مردم كوفه از درون محمل اينگونه سخن آغاز كرد:

«مردم كوفه! مردم مكارِ خيانت كار! هرگز ديده هاتان از اشك تهي مباد! هرگز ناله هاتان از سينه بريده نگردد! شما آن زن را مي مانيد كه چون آنچه داشت مي رشت، به يك بار رشته هاي خودرا پاره مي كرد، نه پيمان شما را ارجي است و نه سوگند شما را اعتباري! جز لاف جز خودستايي، جز در عيان، مانند كنيزكان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه داريد؟ شما گياه سبز وتر و تازه اي را مي مانيد كه بر توده سرگيني رسته باشد و مانند گچي هستيد كه گوري را بدان اندوده باشند، چه بد توشه اي براي آن جهان آماده كرديد، خشم خدا و عذاب دوزخ، گريه مي كنيد؟ آري به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريستنيد. بيش بگرييد و كم بخنديد! با چنين ننگي كه براي خود خريديد، چرا نگرييد؟ ننگي كه با هيچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگي بدتر از كشتن پسر پيغمبر و سيد جوانان بهشت؟! مردي كه چراغ راه شما و ياور روز تيره شما بود. بميريد! سر خجالت را فرو بيفكنيد! به يك بار گذشته خود را بر باد داديد و براي آينده هيچ چيز به دست نياورديد! از اين پس بايد با خواري و سرشكستگي زندگي كنيد؛ چه، شما خشم خدا را براي خود خريديد! كاري كرديد كه نزديك است آسمان بر زمين افتد و زمين بشكافد و كوه ها در هم بريزد. مي دانيد چه خوني را ريختيد؟ مي دانيد اين زنان و دختران كه بي پرده در كوچه و بازار آورده ايد، چه كساني هستند؟! مي دانيد جگر پيغمبر خدا را پاره كرديد؟! چه كار زشت و احمقانه اي! كاري كه زشتي آن سراسر جهان را پر كرده است. تعجب مي كنيد كه از آسمان قطره هاي خون بر زمين مي چكد؟ اما بدانيد كه خواري عذاب رستاخير سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اكنون شما را به گناهي كه كرديد نمي گيرد، آسوده نباشيد، خدا كيفر گناه را فوري نمي دهد اما خون مظلومان را هم بي كيفر نمي گذارد، خدا حساب همه چيز را دارد.» 1[14]

سخنان زينب مردم كوفه را گريان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشيماني دست به دهان گرفته بودند. در آن حال پيرمردي زير لب با حال گريه مي گفت: «پدرم و مادرم فداي شما! سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانانتان بهترين جوانان، زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسل ها است. شما هرگز خوار و مقهور نمي گرديد[15].»[16]

 

 

نتایج

حضرت زينب در ارتباط با پروردگار همانند جد خود رسول الله (ص)و اميرالمومنين (ع) و حضرت زهرا(س) و برادران خود  ارتباط مستمري با پروردگار داشته اند .

 حضرت زينب (س) براي رضاي خدا در تمام  عمر تهجد و عبادت شب را ترك نكرد حتي شب يازدهم از ماه محرم.ايشان در شب دهم محرم تا صبح در محراب عبادتشان به نماز ايستادند و در شب يازدهم محرم با سختي به صورت نشسته نماز خواندند .

مطابق با روايات ، حتي در راه بازگشت از كوفه و به طرف شام ، ايشان نماز خود را به طور كامل به جاي مي آوردند و فقط در سه شب به خاطر شدت گرسنگي و ضعف، سه شبانه روز نتوانستند ايستاده نماز بخوانند  (زيرا حضرت غذاي خود را بين كودكان تقسيم مي كردند) به خاطر اينكه دشمن به هر كدام از آنها، در شبانه روز فقط يك قرص نان مي داد .

مقام ايشان در عبادت به حدي بود كه امام حسين (ع) در لحظات آخر از ايشان خواست برايش دعا نمايد .

ايشان در همان كودكي به صفات نيك اخلاقي آراسته بودند . در حيا و عفت نيز ايشان الگو بودند و تا قبل از عاشورا ، هيچ مردي ايشان را نديده بود .

ايشان هوش سرشاري داشتند و خطبه فدك را كه ايشان در كودكي از مادر خويش شنيده بودند ، براي آيندگان به صورت مستمر روايت مي نمودند .

ايشان در زمان خلافت اميرالمومنين در كوفه به هدايت و ارشاد زنان كوفي مي پرداختند.

حضرت زينب (س)در قبل از عاشورا ، با خانواده خود همراه بوده و وظايف مختلفي را در قبال ايشان انجام مي داده است و اين وظايف از دلدراي كودكان تشنه تا پرستاري از امام سجاد(ع)و...  را شامل مي شدند.

حضرت زينب (س)در دشوارترين موقعيتهاي عاشورا همچون شهادت علي اكبر(س) و شهادت حضرت ابوالفضل (س )در كنار برادر آمد و او را دلداري داد .

حتي پس از شهادت امام حسين(ع) و يارانش به دلداري امام سجاد(ع)آمدند. وقتي بعد از عاشورا خاندان عصمت و طهارت به اسارت برده مي شدند حضرت زينب ،لحظه اي از كودكان غافل نمي شدند ، در يك مورد كه يكي از فرزندان كوچك امام حسين مفقود شده بود ، حضرت زينب خود را از روي محمل به زمين انداخته و در دل شب آنقدر به دنبال او گشت تا به طور معجزه آسايي او را پيدا نمود .

خطبه هاي ايشان در كوفه  و شام نيز در رسوا كردن دربار يزيد نقش به سزايي داشت .

زينب كبري(س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحي، قدرت بيان و نفوذ كلامي برخوردار بود كه در بدترين شرايطي كه ممكن است براي يك گوينده فراهم آيد، بهترين و نافذترين سخنراني ها را ايراد كرد. او در سفر تبليغي خود از كربلا به كوفه و از كوفه به شام از نظر جسمي و روحي در شرايطي قرار داشت، كه حقيقتاً قلم و بيان از توصيف آن عاجز است.

زينب كبري سوگوار عزيزترين خويشان و بستگان خويش بود. روزها پي درپي مي گذشت كه از خواب، استراحت و غذاي كافي بي بهره بود. مسئوليت هاي متعدد و سنگيني بر عهده داشت كه فكر هر كدام از آن ها به تنهايي انسان را از پرداختن به كارهاي ديگر باز مي داشت. از نظر مخاطبان تعداد زيادي از آنان بر اثر تبليغات آميخته بود، به طوري كه صدا به صدا نمي رسيد. در چنين شرايطي حضرت زينب آغاز به سخن كرد حكومت اموي اهل بيت را گروهي ياغي و آشوبگر كه عليه امنيت مسلمانان قيام كرده اند، مي دانستند، و هرگز آمادگي گوش دادن به سخنان زني اسير را نداشتند. محيط نيز به هيچ وجه مناسب سخنراني نبود، صداي هلهله شادي با صداي شيون و زاري و صداي زنگ شتران و گفتگوي مأموران از هر طرف در گوينده اي كه نتواند ، مجلس را ساكت نمايد و كنترل مجلس را در اختيار گيرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثير زيادي بگذارد. ساكت كردن مجلس در آن شرايط از قدرت و توان انسان هاي معمولي و عادي خارج بود؛ ولي زينب كبري(س) از چنان قدرت روحي و عظمتي برخوردار بود كه با يك اشاره دست، همه را خاموش ساخت.

حضرت زينب با حيا و عفت كامل و با قدرت ايمان جواب ستمگراني همچون ابن زياد و يزيد را داد و كوفيان بي وفا را با سخنان خود شرمسار ساخت .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] - سید احمد ، فهری زنجانی ، آهی سوزان بر مزار شهیدان ، تهران ، شرکت چاپ و نشر بین الملل ، 1385 ، ص 48 .

[2] - منصوری لاریجانی ، اسماعیل ، زینب کبری فریادی بر اعصار ، ص 78-82 .

[3] - بن محمد، مفید ، ا المستفاد من کتاب الارشاد ، قم:مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی ، ج 2 ص 5 تا 10

2-  محمد ابن سلیمان ، تنکابنی اکلیل المصائب فی مصائب الاطایب ، قم ، دفتر نشر معراف اسلامی ، 1373 ، ص 245 . . 

 

 

 

1- عمادالدین، حسین اصفهانی، زينب کبري، تهران، نشر تهران ،1388 ، ص 222 .

 

 

[6] - محمد باقر ، بیرجندی خراسانی ، کبریت الاحمر فی شرائط المنبر ، قم ، نشر اسلامیه ، ص 162 .

2- محمدباقر، بيرجندي خراساني ،كبريت الاحمر في شرائط المنبر ، ، ص 164.

 

1- محمدباقر، ملبوبی، الحوادث و الوقايع، قم ، كتابفروشی خرد، 1341 ، ج 3 ، ص 23.

[9] - محمد باقر ، بهبودی ، ناسخ التواریخ ، قم ، اسلامیه ، 1340 ، ص 531 .

 

1 - علی ، شیرازی ،داستان غم انگيز حضرت رقيه ، نشر خرم ،قم، 1377 ،ص 37 - 39

1- محمد، محمدی اشتهاردی،  سوگنامه آل محمد،تهران، ناصر ، 1387، ص 379

1- محمد بن محمد ، مفید ، ا المستفاد من کتاب الارشاد ، قم ، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی ، ص 472 و 473 .

سيد جعفر ، شهيدي، ترجمه خطبه حضرت زينب از  قيام حسين(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.1359 ه ، ص 182 و 183 .

 

[15] - محمد باقر ، مجلسی ، بحار الانوار ، ص  174 – 178 .

 

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

پربازدیدترین ها