در گفتگو با اسلام آبادخبر مطرح شد/

ناگفته هایی از حمله منافقین و عملیات مرصاد/خاطراتی از پاسداران کمیته انقلاب اسلام آبادغرب در زمان حمله منافقین در سال 67

کد خبر: 295250
|
10:51 - 1401/05/05
نسخه چاپی
ناگفته هایی  از حمله منافقین و عملیات مرصاد/خاطراتی از پاسداران کمیته انقلاب اسلام آبادغرب در زمان حمله منافقین در سال 67
اسلام آبادخبر: لطف الله احمدی جانشین کمیته انقلاب و قباد احمدی عضو اطلاعات عملیات کمیته در شهرستان اسلام آباد غرب ناگفته هایی را از حمله منافقین و عملیات مرصاد در سال 67 را بیان کردند.

به گزارشاسلام آباد خبر، حاج لطف الله احمدی اهل روستای تجر اکبر حومه جنوبی اسلام آبادغرب، از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس و عملیات مرصاد و از تشکیل دهندگان کمیته انقلاب در شهرستان  بوده که  در زمان حمله منافقین به شهر اسلام آبادغرب  سمت جانشین کمیته انقلاب در شهرستان را داشته  است.

 

وی در سال 59  در لبیک به فرمان امام(ره) به عضویت بسیج مردمی درآمده، در سال 60 به عضویت کمیه انقلاب در می آید و درسال 70 پس از ادغام کمیته به عضویت نیروی انتطامی در می آید و تا زمان بازنشستگی در این لباس مقدس به مردم خدمت می کند.

 

احمدی در خاطراتش از تشکیل شناسنامه برای ترور اشخاص انقلابی و خصوصا" پاسداران کمیته انقلاب توسط منافقین سخن به میان می آورد.

 

لطف الله احمدی از جمله نیروهای انقلابی پیرو خط امام (ره)   که در زمان فعالیتش در کمیته  بارها با اعضای گروهک منافقین درگیر بوده و بخاطر شناخت اجتماعی و جغرافیایی منطقه تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق( منافقین) را شناسایی و دستگیر نموده است؛ که بارها اسم ایشان از رادیو منافق پخش شده که وی و خانواده اش را تهدید می کنند و پس از حمله منافقین به اسلام آبادغرب بخاطر کینه ای که به ایشان داشتند با چند اکیپ مسلح  مستقیما" به ردیابی وی و تعدادی از مدافعان انقلاب می پردازند و حتی تا درب خانه پدری حاجی لطف الله در روستا پیش می روند که با مقاومت و دفاع مردم  بی سلاح روستا عقب نشینی می کنند.

 

 

حاج لطف الله احمدی در گفتگو با خبرنگاراسلام آباد خبر، اظهار کرد: در روز سوم مرداد که منافقین شهر اسلام آبادغرب را تصرف کردند، بر اثر درگیری مستقیم با منافقین از ناحیه  سر و دنده ها ،ران، دست و کمر تیر خوردم و گلوله هایی که به کمرم خورد، بر روی خشاب اسحله کمری اثابت کرد و به خواست خدا زنده ماندم.

 

وی خاطرنشان کرد: در زمان حمله منافقین نیروهای سپاه اسلام آبادغرب در محور گیلانغرب درگیر بودند، نیروهای ارتش و بسیج مردمی هم در جبهه های مختلف تقسیم بودند، رضوانی( اهل اصفهان) فرماندار وقت شهرستان، حجت الاسلام هادی زاده( اهل شمال) مسئول کمیته وقت اسلام آبادغرب به همراه تعدادی از رزمندگان و نیروهای بومی کمیته برای کمک به سرکوب حمله ایذایی "چلچراغ "  منافقین به جبهه های جنوب (هویزه) رفته بودند، در حالیکه عملیات اصلی منافقین ( فروغ جاویدان) در منطقه غرب صورت گرفت که توسط حزب بعث عراق تا منطقه پاطاق سرپلذهاب پشتیبانی شدند  و در آن زمان  تقریبا" در شهر اسلام آبادغرب 10 نفر از نیرو های کمیته  تحت فرمان من و تعدادی از نیروهای حزب اللهی و بسیجی در شهر حضور داشتند.

 

احمدی گفت: ما نیروهای شناسایی و اطلاعات عملیات را به گیلانغرب و سرپل ذهاب فرستادیم تا آمار دقیقی از هویت، تجهیزات و تعداد نیرو های دشمن را برای ما بگیرند و قدم به قدم آمار پیشروی دشمن را به ما می دادند.

 

وی از سربازی بنام خمیس آبادی یاد می کند که در ارتفاعات کرند غرب( دالاهو) مستقر بوده و با بی سیم آمار پیشروی منافقین را  اطلاع می داد، که طبق هماهنگی به وی دستور دادم با کد خودم سقوط شهرهای غربی را به کمیته های انقلاب تهران و استان های اطراف رله کند و بنا به دستور پس از انجام ماموریت بی سیم را منهدم نموده و در هنگام ترک مقر توسط منافقین کوردل دستگیر و تیرباران می شود و به شهادت می رسد.

 

 

لطف الله احمدی گفت: چندین هفته قبل از حمله منافقین تحرکات مشکوکی در منطقه رخ داد که ما  مشاهده می کردیم اما اطلاع دقیقی ازبرنامه ریزی برای نابودی منافقین نداشتیم ولی یگان های  دیگری در جریان بودند که چنین عملیاتی در حال رخ دادن است ولی نه به این شدت، با این حال ما  برای جلوگیری از غافلگیری اقداماتی انجام دادیم، در روز دوم مرداد یکی از بچه های انقلابی با گذاشتن یک بلندگو بر روی وانت مردم شهر  اسلام آبادغرب را به مقاومت و حفظ انسجام دعوت می کرد که عده زیادی هم جمع شدند و ما تعدادی از جوانان را که می توانستند اسلحه به دست بگیرند را مسلح کردیم و آنها را در سه راه ملاوی مستقر کردیم.

 

وی افزود: در حالیکه هنوز تعدادی از مردم شهر را ترک نکرده بودند منافقین در ساعت 8 غروب روز سوم مرداد به شهر اسلام آبادغرب وارد شدند و در ساعت 11 شب کاملا در شهر مستقر شدند و با پیشروی به سمت جاده کرمانشاه در ساعت 1 و نیم  شب درسه راه ملاوی با  آتش نیروهای ما مواجه شدند که تعدادی از منافقین به درک واصل شدند و جلوی پیشروی آنها را گرفتیم که با آمدن نیروهای کمکی منافقین و اسلحه های سنگین ، خودم و تعدادی از نیروها زخمی شدیم که آنها را به خط پشت جبهه در انتهای فرودگاه اسلام آبادغرب هدایت کردم و در آنجا هم با کمک نیروهای مردمی سنگر زدند.

وی اضافه نمود: در ساعت 5 صبح روز چهارم منافقین که اسلام آباد را تسخیر کرده بودند برای تصرف پادگان الله اکبر اقدام می کنند، نیروهای پادگان  الله اکبر بخاطر عدم پایبندی صدام به قطعنامه صلح هنوز در جبهه های مختلف غرب و جنوب مشغول پاسداری از مرزها بودند و فقط تعداد کمی از سربازان و درجه داران به فرماندهی سرگرد برزو سلیمی برای حفاظت از مقر در پادگان مانده بودند، که پس از ورد منافقین به پادگان الله اکبر اسلام آبادغرب نیروها  تا آخرین فشنگ خود با منافین می جنگند و پس از آن تک به تک به شهادت می رسند و دفاع جانانه افسر ارشد ارتشی شهید برزو سلیمی  از مقر خود زبانزد خاص و عام است که پس از شهادت ایشان پادگان الله اکبر بنام تیپ 181 زرهی سرلشکر سلیمی مزین می شود.

 

جانشین کمیته انقلاب در سال 67 گفت: در حالیکه  در درگیری شب سوم با منافقین در سه راهی اسلام آباد زخمی شده بودم پس از اطمینان از اعزام آخرین زخمی ها به پشت جبهه، در مزارع گندم  کنار سه راهی اسلام آبادغرب استتار کردم و تعداد زیادی از منافین منطقه را فرا گرفتند و یک لحظه فکری به ذهنم خطور کرد و در این اواخر که امکانات نداشتیم با پیکان جوانان شخصی خودم امورات را انجام می دادم که آن را در وسط پارکینگ سه راه اسلام آباد پارک کرده بودم، بدون فوت وقت  با توسل به ائمه اطهار راه افتادم و در حالیکه با لباس سبز و آرم کمیته  از وسط منافقین رد می شدم و حتی به علت زخمی بودن به چند نفرشان هم تنه زدم ولی انگار خداوند چشمان منافقین کوردل را کور کرده بود تا به خودرو پیکان رسیدم که پس از روشن نمودن و دور زدن خودرو متوجه حضور من شدند و با یک جیپ 106 به تعقیب من پرداختند و مرا از پشت به رگبار بستند که آرنج دست راستم تیر خورد و در حالیکه لاستیک های خودروم منفجر شده بود و با رینگ بدون لاستیک با تمام سرعت به طرف انتهای فرودگاه حرکت می کردم ،در آن نزدیکی خودرو را کنار زدم و پشت یک خاک ریز سنگر گرفتم و به محض رسیدن تعقیب کنندگان با دست چپم و با اسلحه کلاشینکف  یک رگیار  به طرف آنها گرفتم و آنها هم به سمت من شلیک کردند که فکر می کنم تعدادی از آنها کشته  یا زخمی شدند چون به سرعت محل را ترک کردند.

 

وی افزود: من که در این حمله نیزعلاوه بر آرنج از ناحیه ران و صورت نیز زخمی شدم با رسیدن نیرو های خودی به کمک من با خودرو بدون لاستیک خودم به روستای خودمان(تجر اکبر) در انتهای فرودگاه بردند که در وسط راه گیربکس خودرو هم قفل کرد و بقیه راه مرا با تراکتور منتقل کردند.

 

احمدی اضافه نمود: واقعا" آن زمان منطقه خیلی حساس بود و هیچ امکاناتی نبود و تمام مسیر های منتهی به کرمانشاه مسدود شده بود و من تا 3 روز بعد از عملیات مرصاد دوام آوردم که دستم سیاه شده بود و می خواستند آن را قطع کنند.

 

لطف الله احمدی در خاطراتش به  اعترافات  تکان دهنده 2 تن  از منافقین اشاره می کند و می گوید:  یک زوج پزشک که در هندوستان تحصیل می کردند که پس از فرخوان سازمان منافقین از سراسر جهان خود را به عراق می رسانند که قبل از عملیات  تمام زوج های منافق با هم بودند ولی در مرز ایران از هم جدا می شوند و همسر این پزشک هم به تنهایی با 16 نفر از منافقین  در یک نفربر به عملیات  اعزام می شود که همه آنها به همسرش تجاوز می کنند و وی حق هیچ اعتراضی نداشته چون همسرش متعلق به سازمان بوده است.

 

وی خاطرنشان کرد: این منافقین مفسد با  سرمشق از تز هیتلر و آلمان نازی زنان را در کنار مردان قرار می دادند و انواع فساد اخلاقی را انجام می دادند و اسم خود را ارتش آزادی بخش گذاشته بودند و می خواستند با این تفکرات مسموم به قول خودشان مردم را نجات دهند.

 

وی دربخش دیگری از سخنان خود می گوید: خدا لعنت کند منافقین کور دل را جو خیلی بدی را برای منطقه ما ایجا کردند و تهمت هایی را برای مردم اسلام آبادغرب رقم زدند که در طی زمان زیادی  با کار فرهنگی لازم است که واقعیت را به ملت ایران گفته شود که ظلمی در حق مردم این منطقه شده است.

 

وی می افزاید: در بازجویی هایی که از منافقین  دستگیر شده داشتم، مشخص شد آنها در تمام شهرهای ایران عضو داشتند و در اسلام آبادغرب انگشت شماری از افراد اراذل و اوباش معلوم الحال و ضد انقلاب با سازماندهی قبلی به سمت انها رفتند ولی مردم عادی شهرستان اسلام آبادغرب با انها مبارزه کردند و تعدادی هم شهید و جانباز تقدیم  انقلاب کردند.

 

احمدی با اشاره به شناسایی و دستگیری شهین.ق  چند سال قبل از حمله منافقین در شهرستان گفت: 4 ماه تمام، در طول شب بر روی یک درخت مشرف به خانه این عضو فرهنگی سازمان تروریسیتی منافق که بعدها به شاخه نطامی منافقین پیوست نگهبانی می دادیم و رفت و آمد خانه او را کنترل می کردم که تعدادی از اعضای مرتبط با او دستگیر شدند که پس از تحویل به مقامات ذیربط چندین ماه زندانی می شدند بعد توبه نامه می گرفتند و آزاد می شدند، که این افراد بعد ها ضربات سنگینی به نظام و آبروی مردم منطقه زدند و خانم شهین .ق پس از آزادی در زمان عملیات منافقین فرمانداری نظامی اسلام آبادغرب را در دست گرفته بود که جمعی از جوانان انقلابی را به شهادت رساند.

 

این عضو سابق کمیته انقلاب در بخش دیگری از مظلومیت مردم اسلام آبادغرب به سرگذشت شهید بهروز رموده از رزمندگان اسلام و عضو کمیته انقلاب اسلام آبادغرب اشاره می کند که پس از گذر منافقین از سه راهی اسلام آباد نیروهای مردمی را در حسن آباد سازماندهی کرده و یک بار دیگر آنها را در آن منطقه زمین گیر می نماید، و در گردنه حسن آباد تا آخرین تیر با منافقین می جنگد و توسط منافقین اسیر می شود که پس از شکست و عقب نشینی  منافین وی را با خود به عراق می برند و سالها به خانواده این رزمنده والامقام تهمت زده شد که به منافقین پیوسته ولی پس از سال ها به فضل الهی در خروج منافین و تصرف پادگان اشرف توسط نیروهای مردمی عراق، اسنادی بدست آمد که شهید رموده با منافقین همکاری نکرده که وی را به قتل می رسانند و لباس سبز و مقدس کمیته ای ایشان در حالیکه جای گلوله های زیادی در ان بود بدست آمد.

 

وی با معرفی شهید محمد جعفری اهل گواور بعنوان شهید شاخص کمیته اسلام آبادغرب به پیشگویی یک شهید دیگر در مورد شهادت ایشان اشاره می کند و می گوید: شهید کشتنمد در جمع دوستان به شهید محمد جعفری گفت: همه شما شهادت مراخواهید دید ولی هیچ کس شهادت محمد جعفری را نمی بیند، و ما شاهد بودیم که شهید کشتمند بر اثر اثابت خمپاره 60  به سنگرشان در فاو به مقام رفیع شهادت نائل شد، ولی جعفری در پایان شب سوم مرداد ماه 67 و  بامداد شب چهارم در زمان شدت حمله منافقین برای عبور از سه راهی اسلام آباد به کرمانشاه زخمی ها را به پشت جبهه رسانده و سریعا" به جبهه مبارزه بر می گردد و در سه راه با منافین در گیر می شود و به مقام رفیع شهادت نائل می گردد و پیکر مبارک این شهید به همراه 3 شهید دیگر به حدی مورد اثابت گلوله اسلحه های سبک و نیمه سنگین قرار گرفته بود که شناسایی نشد و بعنوان مفقودالاثر ثبت گردید.

 

 

 

به گزارشاسلام آباد خبر، حاج قباد احمدی پسرعموی حاج لطف الله احمدی و برادر شهید اکبر احمدی( از جانبازان قطع نخاع دفاع مقدس که بعدها بعلت شدت جراحات به فیض شهادت نائل می شود)  می باشد که در زمان حمله منافقین ایشان نیز از اعضای اطلاعات عملیات کمیته انقلاب اسلام آبادغرب بوده است به همراه  همرزمش شهید طاهر ناصری اهل روستای کندهر از توابع بخش حمیل اسلام آبادغرب از  به شناسایی منافقین می روند.

 

وی می گوید: با نزدیک شدن زمان عملیات منافقین، آنها تمام اعضای شاخه نطامی خود را در سراسر کشور فراخوان نمودند که برای پیوستن به انها از پیش به اسلام آبادغرب آمده بودند و آنها با کدها رمزها و پوشیدن لباس های خاص یکرنگ با همدیگر ارتباط می گرفتند و برنامه ریزی می کردند، که این  امر کار ما را سخت کرده بود اما نیرو های ما پیش از این با شناسایی  تعدادی از افراد شاخه نظامی و فرهنگی  منافقین سر نخ هایی را در دست داشتند.

 

 

قباد احمدی بیشتر از مظلومیت مردم اسلام آبادغرب می گوید؛ که در دوران دفاع مقدس که پشتیبان جبهه های جنگ بودند و در زمان حمله منافقین آواره شدند و تمام زندگی شان به غارت رفت.

 

وی از یک خانواده مذهبی در روستای ونایی یاد می کند:  که جهت جلوگیری از غارت زندگی مردم با منافقین درگیر شده و جلوی آنها را می گیرند که منجر به این می شود که منافقین کوردل پس از شناسایی و مراجعه به روستای آنها در حاشیه جنوبی اسلام آبادغرب نیمه شب خانه انها را به رگبار می بندند و سه فرزند پسرش(شهیدان دانش) در این حادثه تروریستی به شهادت می رسانند.

 

وی افزود: در هنگام ترافیک مردم بر روی گردنه حسن آباد و نرسیده به چهار زبر منافقین که مردم را عامل کند شدن پیشروی خود به سمت کرمانشاه می دانستند را به رگبار بستند و در کمال شقاوت  با تانک از روی خودرو های مردم مظلوم و بی دفاع اسلام آبادغرب که در حال انتقال زن و بچه ها به نقطه امنی بودند، رد شدند.

 

این عضو سابق کمیته اسلام آبادغرب در سال 67،  در خصوص بر چسب ها و تهمت هایی که در زمان حمله منافین به مردم اسلام آبادغرب زده شده، اظهار داشت: این ها هم نقشه دشمنان قسم خورده ملت بود که  بعد از ناکامی و شکست عملیات فروغ جاویدان  بود که در عملیات مرصاد طومار انها در هم پیچیده شد که برای اختلاف افکنی در بین قومیت های ایرانی و سر خورده کردن ملت غیور و دلاور کرد در استان کرمانشاه از آن استفاده کردند و برچسب هایی را جهت تفرقه افکنی طراحی کردند.

 

وی اضافه نمود منافقین ضدیت و کینه شدیدی با لباس مقدس کمیته داشتند و حتی به مردم عادی هم رحم نمی کردند و جلوی مردم را می گرفتند و اعلام می کردند باید بگویید درود بر رجوی و زنده باد ارتش آزادی بخش و یا مرگ بر رهبر ایران که وقتی با مقاومت مردم روبرو می شدند مردم بی گناه و بی دفاع را از بدو ورد به مرزهای ایران در قصرشیرین، سرپل ذهاب، کرند و اسلام آبادغرب را به رگبار می بستند.

 

 

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

پربازدیدترین ها